تنهایی پرهیاهوی من

وبلاگ شخصی حسین طاهری

تنهایی پرهیاهوی من

وبلاگ شخصی حسین طاهری

دوئل

هر چقدر به در می کوبیدم و داد می زدم فایده ای نداشت. مطمئن بودم که توی اتاقه و بهش هم حق می دادم که نخواد جوابمو بده اما با این همه سر و صدای من، لا اقل باید عصبانی میشد و داد می زد که برم گم شم. شروع کردم به فحش دادن، هر چی که بلد بودم رو کردم و منتظر بودم هر لحظه در باز بشه تا اونجا که می خورم بزنتم. بخوابونه زیر گوشم و با مشت صورتمو داغون کنه، می تونست حتی با یه چوب یا میله بزنه توی سرم یا حتی از پنجره پرتم کنه توی کوچه. حق داشت و منم حق داشتم که بخوام ازش این کارو بکنه، حق داشتم که تحریکش کنم و می کردم. فحش می دادم. داد می زدم. می کوبیدم به در. من در حقش بی انصافی کرده بودم، نا مردی کرده بودم. باید منو می زد تا من هم آروم بشم. تا نجات پیدا کنم. همون وقتی که به در می کوبیدم حس کردم که اومده بیرون، دیدم که کنارمه. عصبی بود، بر افروخته اما ضعیف. طوری نگام می کرد که اول می خواستم آب بشم و برم توی زمین. آرزو می کردم که کاش همه چیز یک خواب بوده باشه. خواب بود شاید. داد زدم سرش که بزن. اون هم نامردی نکرد و خوابوند توی گوشم. تا به خودم بیام بعدی و بعدی. وقتی می زد نگاهش می کردم. هیچ چیز توی چشمهاش تغییر نمی کرد. داشتم می فهمیدم که دیگه هیچ وقت گذشته بر نمی گرده. مچ دستشو گرفتم. هیچی نمی گفت و فقط نگاه می کرد. احساس وحشت کردم. مثل همون وقتی که اولین بار منو با دختر مورد علاقه اش دید. دوستش داشت. و منم داشتم. یک شب می خواستم باهاش از علاقه ام حرف بزنم که خودش حرف و پیش کشید و گفت عاشق شده. عاشق همون دختری که فکرش همه لحظه هامو پر کرده بود. لعنت بهش. تحمل اون نگاهو نداشتم. اون دختر خودش منو انتخاب کرده بود. تنها اشتباه من این بود که همون شب باهاش در این مورد حرفی نزدم و از فردا شدم سنگ صبورش. ضعیف بود و فکرش به قدر کافی مشغول. و نمی دونستم که اگه بفهمه من هم همون دختر رو می خوام چه واکنشی نشون می ده. مچشو سفت گرفته بودم. خودمو تو چشمهاش دیدم. نگاهم مثل نگاهش بود. چشمهام اشک آلود شد. با مشت خوابوندم زیر چونه اش. پرت شد و از پله هایی که پشت سرش بود پایین افتاد. ترسیدم. نفسم بند اومد رفتم جلو. داشت روی پله ها غلط می خورد و پایین می رفت. دوتا دستمو گرفتم جلوی چشمهام. نشستم و تکیه دادم به دیوار و زدم زیر گریه. بلند بلند ناله می کردم که صداش منو به خودم آورد. دستامو بردم کنار و از پشت دیواره اشک دیدمش که مقابلم وایستاده. با تعجب نگام می کرد. بهت زده شده بودم. کیفش روی دوشش بود و لباس مرتبی پوشیده بود. گفت "خوبی تو ؟ "  خواستم جواب بدم اما نتونستم. نمی دونستم که چی باید بگم. گیج و بهت زده بودم. در اتاقو باز کرد و زیر بغلمو گرفت و با خودش برد تو. نشوند روی صندلی و خودش مقابلم نشست. می خواست بپرسه  چه ام شده که پریدم وسط حرفش و گفتم : "ببین من، من باید... باید... " نتونستم ادامه بدم. میدونست که در مورد چی می خوام حرف بزنم. خودش ادامه داد "من خوب فکر کردم، اون تو رو دوست داره و تو انتخابشی. منم این قضیه رو تموم شده می دونم. مگر اینکه یه روز خودش دنبالم بیاد. من نمی تونم بگم که دیگه بهش هیچ حسی ندارم" بعد نگاهشو ازم دزدید و رفت سمت آشپزخونه. نگاهش. همون نگاه بود. همون نفرت. نمی خواستم حتی یک لحظه هم اونجا وایستم. توی هوا بوی عطر میومد. مثل همون موقع هایی که با دختر مورد علاقه اش، با دختر مورد علاقه ام ! قرار بود توی یه کلاس بشینه. نتونستم آروم باشم. دستمو مشت کردم اما سوزشش باعث شد سریع واکنش نشون بدم. کف دستم پر خون بود. از جام بلند شدم و از اون اتاق زدم بیرون. حتی نموندم که بهش بگم من زود تر از تو عاشقش شده بودم. به پایین پله ها که رسیدم احساس کردم یکی از کنارم رد شد و رفت بالا. ندیدمش اما همون بوی عطر میومد. به زیر پام نگاه کردم. روی زمین پر از لکه های خون بود.
نظرات 3 + ارسال نظر
احسان شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ق.ظ http://aber.blogsky.com

من می دونستم که دوباره می نویسی .
من تجربه ی مشابهی داشتم که خب خیلی هم دوست ندارم واسم یادآوری بشه ولی این یکی خیلی هنری بود . شاید هنری تر از قبلی ها . نمی دونم شاید چون با احساس نوشته شده بود . من که حال کردم . البته یه بار دیگه باید بخونم چون یه شباهتایی با افکار نولان داشت و برای کنترل کردن پس و پیش بودن نیاز به تمرکزه !

bibal شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ http://bibal.blogsky.com

kheyli tooooooooooop bud

مریم سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://flaneur.blogfa.com

کلی گشتم تا این ادرس رو دوباره پیدا کن
گر چه انگار مدتهاست به روز نکردی اما من لذت بردم از خوندن داستانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد