تو بزن سنگ را به شیشه و بعد
یک نفس خالی از خودت شو و بعد
بکش این هیچ را درون خود و
پیچ در پیچ شو دوباره و بعد
سر بزار و بمیر و زنده بشو
سیب شو، ذره ذره رنده بشو
خنده شو، اشک شو، دوباره و نه
پر کشیدن به آشیانه و نه
بستن پنجره به خاطره ای
دیدن خواب خوب، حادثه ای
غرش آسمان و فاجعه ای
سیل شو غرق کن هرآنچه که هست.
ح.ط. بهار 92